مقالک های شیردل خراسانی





صادق خلخالی از جمله انقلابیونی است که پس از پیروزی انقلاب با تکیه بر مسند حاکم شرع دادگاههای انقلاب ، دست به مجازات شمار زیادی از ضدانقلاب زد که این مجازات ها حرف و حدیث های زیادی ایجاد نمود!
داستان خلخالی ، داستان تازه ای نیست و بلکه در هر انقلابی که علیه حاکمی برپا میشود ، اگر انقلاب منجر به تغییر ساختار ی گردد ، فرد یا افرادی دست به پاکسازی فیزیکی ضد انقلاب میزنند!
حتی در انقلاب فرانسه (که فخر روشنفکران ایرانی به شمار میرود) شخصیتی کلیدی به نام ماکسیمیلیان روبسپیر» بر سر کار می آید.
او در دوره حکومتش با زیر گیوتین بردن اشراف و نخبگان ی فرانسه اعم از سلطنت طلب و ضدانقلاب و در نهایت انقلابیون جناح ژیروندن » ، خفقان و وحشت عجیبی در میان یون انداخت و تا امروز هم مورخان و تمداران ، دوره حکومت او را عصر وحشت » مینامند و از او چهره ای منفی ترسیم مینمایند!
اما نهرو » (تمدار هندی) درباره روبسپیر نظر جالبی دارد ؛ وی با اذعان به اینکه هیچگاه تیغه گیوتین روبسپیر بر گلوی مردم فرودست پایین نیامده ، دلیل اصلی اعدام های دوره وحشت را ترس مردم و حاکمان انقلابی فرانسه از حملات کشورهای پادشاهی اروپا و نیز خرابکاری های اشراف و سلطنت طلبان فرانسوی (که در زیر چتر امنیتی انگلستان و هاپسبورگ قرار داشتند)بود !
در حقیقت نهرو به این مسأله اشاره میکند که این برخوردهای خشن حاصل اقدامات ضدانقلاب بود!
داستان خلخالی و برخوردهای تند و تیز او نیز خالی از این مسائل نیست!
اگر کسی با فضای پنجاه و هشتی ایران آشنا باشد ، در میابد که آن زمان راه حل های مسالمت آمیز به بن بست کشیده شده بود و مناطق گوناگون ایران چنان در آشفتگی کشاکش با گروهک ها میسوخت که هیچ چاره ای جز برخورد قاطع نماند!
بخش بزرگی از برخوردهای صادق خلخالی با گروهکها نیز در همین پارادایمِ قابل دفاع تعریف میگردد.
چنانکه در اسناد و خاطرات زیادی به این نکته اشاره شده که بسیاری از همین گروهک های خونخوار ، تنها با شنیدن خبر حضور خلخالی در منطقه ، دست از مقاومت کشیده و میگریختند!





اما خلخالی همچنان که در فضای دهه شصت قهرمان به شمار می آمد در دهه هفتاد و هشتاد موج نفرت از او شدت گرفت ولی اکنون کم کم شاهد برخاستن زمزمه های قهرمان سازی مجدد از خلخالی هستیم!
دلیلش هم مشخص است ؛ فساد اقتصادی و ی در سرتاسر جامعه چنان رسوخ کرده که مردم انتظار برآمدن فردی را دارند که بدون اندکی ترحم و با نهایت قاطعیت همه مفسدین را قلع و قمع کند!


پس این پرسش پدید میاید که آیا خودمان قهرمانهایمان را طبق شرایطمان میسازیم و یا اینکه در شرایط های سخت قهرمانان ساخته میشوند؟
در گذر از تجربه خلخالی و روبسپیر ، باید به این نکته توجه کرد که بر خلاف باور بسیاری از مردم ، همانطور که حکومت ها باید دست نوازشگر بر عامه مردم داشته باشند ، باید دژخیم » قاطعی نیز در کنار خویش نگهدارند تا به وسیله او منافع ملت حفظ شود!
نبود دژخیم در یک حکومت مانند نداشتن دیوار برای خانه است که طمع افراد پاک را نیز برای تطاول و دست درازی بر می انگیزاند!
این نکته را برخی از فیلسوفان مسلمان و مانند ابن سینا» و فارابی» و ابن رشد» و بسیاری از فیلسوفان اروپایی مانند فرانسیس بیکن» ، جان لاک» ، نیکولو ماکیاولی» و ژان روسو» با دلایل فراوان تایید و تشریح کرده اند!
پس همانطور که میپذیریم خلخالی در دوره ریاستش بر دادگاههای انقلاب افراطهایی کرد اما نباید از این نکته به سادگی گذشت که حضور او در آن شرایط بحرانی کمکی بود برای انقلاب و ملت برای گذر از خرابکاری های ضدانقلاب و تجزیه طلبان !

.


یکی از انقلابیون مشهدی در دوره پهلوی از مردم متدین پول جمع میکرد و به یاری دانشجویان به کمک نیازمندان میرفت و بسیاری از گرسنگان را در سرمای سوزنده مشهد نجات داد!

یکبار یک کمونیست دو آتشه  به این انقلابی مشهدی گفته بود "این کمک های شما باعث ترمیم زخم مردم میشود و جامعه به مرز انقلاب علیه شاه نمیرسند!"

این انقلابی گفت: شما پیرو لنین هستید و ما پیرو امیرالمؤمنین ؛ لنین به شما گفته که به جامعه گرسنگی بدهید تا به مرز انفجار برسند ولی امیرالمؤمنین به ما دستور داده که یاور مظلومان و دشمن ستمگران باشیم!" (وا لِلمَظلومِ عَوناً وَ لِلظالِمِ خَصماً)

اکنون من از این مدعیان ایران پرستی در شگفتم که چگونه از یک سو دم از نژاد آریایی و اندیشه های راسیستی میزنند و از سوی دیگر هیچ رحمی به همین آریایی ها نشان نمیدهند!

چرا؟ آیا تنها بخاطر مخالفت با جمهوری اسلامی؟

خب شما هم که همان اندیشه کمونیست های زمان شاه را بر زبان می رانید!

برخی از ما ایرانیان چقدر عجیبیم!

معجونی هستیم از همه نوع اندیشه و عرف و عادت!

راستی ؛ نام آن انقلابی مشهدی سید علی ای» بود!


سفر هر سال بنده به عراق در ایام اربعین به اندازه ای خاطرات و ناگفته ها دارد که شاید نوشتن همه آنها کتابی بشود بس سترگ!

اما یکی از نکات جالبی که در کربلا دیدم و متوجه اهمیت رسانه و سینما در گسترش نفوذ در میان ملت ها شدم ، مساله توجه مردم عراق به شخصیت کیان ایرانی» در سریال مختارنامه است.



سریال المختار ثقفی از جمله فیلم های ایرانی است که در جهان عرب مخاطبین بسیاری پیدا کرد.اما در عراق از این فیلم استقبال ویژه ای شد زیرا اولا سرگذشت فیلم در عراق میگذشت و ثانیا بیشتر عراقی ها شیعه هستند و با شخصیت های فیلم همذات پنداری» میکنند. به ویژه در این برهه از زمان.

در سفر به عراق مشاهده کردم که برخی عراقی ها عکس بازیگر مختار و کیان را بر موکب هایشان زده بودند و حتی برخی دیگر نام موکب هایشان را "موکب کیان البطل" یا "موکب کیان الفارسی" نهاده بودند.

اما پس از اینکه با خود عراقی ها وارد گفتگو شدیم ، دانستیم که این مساله بیشتر از چیزی که میبینیم در میان مردم عراق رسوخ کرده است.

یادم هست که چند سال پیش با دوستان در جاده نجف به کربلا در حال پیاده روی بودیم و برای خستگی در کردن در کنار ستون دویست توقف کردیم.

برخی از دوستان به سوی صف غذاء شتافتند و من به سوی صف قضاء !!!

صف تقریبا بلندی بود و من برای وقت گذراندن سرگرم گفتگو با دور و بری هایم شدم.

در جلوی من یک مرد میانسال سبیلو هیکلی ایستاده بود و هنگامی که با هم گرم گرفتیم و از صحبت های عمومی کم کم به صحبت های خصوصی رسیدیم.

وی گفت : "چند تا بچه داری؟"

من خندیدم و گفتم : "هنوز ازدواج نکردم"

با تعجب گفت : "چرا؟"

گفتم : "من خودم کوچکم ، هنوز بیست و دوسال دارم"

وی با اخم گفت : "پسر من هفده ساله است و بچه دارد"

این بار من تعجب کردم و گفتم : "جدا؟"

گفت : "بله ؛ خودم هم امسال هشتمین پسرم به دنیا آمد"

بیشتر تعجب کردم و گفتم : "یا الله ! هشت تا پسر؟"

گفت : "بله"

بعد وقتی شروع کرد به گفتن نامهایشان ، من در حد انفجار تعجب کردم: " احمد،حسین،زید،و آخرینش هم کیان"

من گفتم :"کیان؟"

گفت :"کیان فرمانده سپاه مختار ؛ من عاشق کیان و شجاعت و ایثارش شدم"

من چنان تعجب کردم که قابل گفتن نیست.

با خودم اندیشیدم که گویا اثر یک فیلم سریال ایرانی از اثر هزاران برگ کتاب بیشتر بوده است.

البته آنجا فکر کردم "شاید همین یک نفر اینگونه است" ولی در ادامه سفر به موارد دیگری هم برخورد کردم.

حتی امسال راننده ون که ما را به نجف رساند ، خودش گفت دوستش اسم پسرش را گذاشته "کیان فارسی" ! انگار یک ایرانی نام پسرش را بگذارد "حسین عربی"!

تازه در عراق بود که معنای جنگ فرهنگی را تا ژرفای استخوانم درک کردم.

تازه فهمیدم که چرا برخی ایرانی ها به نام دیوید» بیشتر از نام داوود» علاقه دارند.

پاسخش چیزی بود به نام "اثر رسانه"

در درس تاریخ دبیرستان ، یکی از شاهان خائن ایران فتحعلی شاه قاجار» معرفی میشد و معمولا در جو عمومی نیز وی را یک شاه بی عرضه معرفی میکنند که هفده شهر قفقاز را دو دستی به تزار بخشید.

من نیز تا زمانی مستقلاً در تاریخ ایران پژوهش نکردم ، چنین باوری داشتم ؛ اما اکنون میگویم که این گونه نیست!



بخش بزرگی از فحاشی هایی که به قاجار میشود ، زاییده تبلیغات ایدئولوگ های عصر پهلوی است ؛ زیرا آنها میکوشیدند تا اینگونه وانمود کنند که قاجارها در حال نابودسازی ایران بودند و ناگهان یک منجی ظهور کرد و ایران را یکسره از عصر غارنشینی به عصر مدرن کشاند : رضاشاه !!

و بدبختانه این هدفشان را نیز به خوبی پیاده کردند و اکنون نیز این تبلیغات مغرضانه با پول بیت المال انجام میگیرد و نتیجه اش این میشود که در برابر حرم امام رضا (ع) فریاد میزنند "رضاخان روحت شاد" ؛ انگار در برابر حرم امام حسین(ع) داد بکشند: "متوکل؛روحت شاد"

بنابراین "تاریخ ایران معاصر" نیازمند یک بازخوانی نو بدون اغراض ی و ماسونیک است.

هرچند که فتحعلی شاه در دو جنگ طاقت فرسا ، قفقاز را از دست داد اما این شکست برتر از شکستی است که در عصر پهلوی آرارات (در ترکیه کنونی)و فیروزه (در ترکمنستان کنونی)و بحرین (کشورکنونی)و جزیره عربی (در عربستان کنونی)و بلندی های ذهاب و نفتخانه (در عراق کنونی)را بدون شلیک حتی یک گلوله به بیگانه واگذار کردند.

رویدادهای پیروزمندانه دیگری در دوره فتحعلی شاه انجام شد که هیچگاه از آن یاد نمیشود ، مانند پیروزی های او بر لشکرهای عثمانی و ترکمن و افغان و سعودی !!

همچنین وی ملوک الطوایفی ایران را تا حدودی از میان برد و همچنین سبک های ساسانی را دوباره احیا نمود و شهرهای بسیاری ساخت ؛ مانند همین شهر اراک کنونی.

درباره جنگ فتحعلی شاه با سعودی ها تاکنون کمتر کتابی از آن یاد کرده اند و داستان جالبی دارد!

پس از ظهور وهابیت در جنوب خلیج فارس ، آنها دست به حملات خانمانسوزی به اماکن مقدس اسلامی زدند که اوج آن در حمله محمد بن سعود به کربلا و کشتار زوار و ساکنین آنجا و غارت حرم حسینی رخ داد.

پس از آن ، وی به سبک پیامبراکرم به پادشاهان مصر و ایران و عثمانی نامه نوشت و آنها را دعوت به پذیرش وهابیت نمود!

نامه وی به فتحعلی شاه تندتر از همه بود و در آن پس از متهم کردن شیعیان به شرک ، شاه را دعوت به پذیرش آیین وهابی نمود و تهدید کرد چنانچه فتحعلی شاه دعوت وی را نپذیرد به سرنوشت ساکنان کربلا دچار میگردد.

اما پاسخ فتحعلی شاه مؤدبانه اما راسخ بود و ضمن رد شرک شیعیان ، توحید را در ذات شیعه دانست و دعوت کرد که "بن سعود" گروهی از علمای وهابی را به ایران گسیل دارد تا با علمای شیعه مناظره کنند.

شاه قاجار در پاسخ به تهدید نظامی سعودی ها ، او نیز وعده پاسخ نظامی داد.

پس از این نامه نگاری ، بن سعود حملات وحشیانه ای به بحرین و مسقط نمود که در این زمان فتحعلی شاه به فرزندش شاهزاده حسینعلی میرزا (حاکم استان فارس) دستور جنگ داد.

حسینعلی میرزا نیز سپاهی به فرماندهی صادق خان دولو آماده کرد و روانه جنگ با سعودی ها شد.

در بندر مسقط جنگ شدیدی درگرفت که سربازان ایرانی به شدت سعودی ها را شکست دادند و مسقط آزاد شد.

پس از آن لشگر ایران به سوی نجد روانه شد و با ضربات پیاپی بر سعودی ها تا نزدیکی الدرعیة (در بیست کیلومتری ریاض) پیشروی کرد و بن سعود که خودش را در معرض سقوط میدید ، با فرستادن سفیری به دربار ایران ضمن پوزش خواهی درخواست صلح کرد و در پی این اقدام ، سپاه ایران از نجد عقب کشید و سروری ایران بر خلیج فارس بار دیگر ثابت شد.

البته فتحعلی شاه کوشید با روش دیپلماتیک از شر سعودی ها به طور کامل رها شود و برای همین سفیری به نزد محمدعلی پاشا» (حاکم مصر) فرستاد و خواستار تنبیه و ریشه کن سازی وهابیت شد و او نیز لشگر بزرگی به فرماندهی ابراهیم پاشا فرستاد و لشگر وی پس از تسخیر درعیه و ریاض ، بن سعود را دستگیر کرده  و به استانبول فرستادند و در آنجا به دستور پادشاه عثمانی کشته شد.

ای کاش یک کارگردان به در بخور در سینمای ایران وجود داشت تا در این روزگار شاخ و شانه کشی سعودی ها ، از این سرگذشت تاریخی فیلمی دشمن شکن بسازد ؛ کاش همانگوکه که به سازندگان تبریز مه آلود» پروبال دادند ، به چنین سناریویی نیز پر و بال میدادند. اما افسوس.

.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هنر پارس هنرودیجیتال جاوید آموزش طراحی سایت و فروشگاه اینترنتی newas starline Computer Sciences نسیم حیات خرید برد الکترونیکی محدثه فرجی